سفر به یک دنیای خیــالی!:)

  • ۲۰:۲۱

همه‌چیز از یک خیابون ولیعصر تهران شروع شد!

گرمایی کـه عجیب لذت‌بخش بود و همراهی کــه بی‌نظیر بود و ولیـعصری کـه پر از آدمـای هُنـری بود!:)

و ایــن جمله:« می‌خوای ببرمت یع جـایی که کیـف کنی؟!»

نیش باز منــو وارد شدن به مغازه‌ای کــه فـــوق‌العاده بـرای یه لحظه‌‎اش بود!

کــتاب فروشیِ فرهنگ!

یک طبقه‌ی اختصاصی پر از کتــابایی کــه از هر سبک و ژانری بهترینش وجود داشت!

وَ مَنـو همراهِ گـرام، روحِ عشقِ کتابمــون پر کشید و کُلی کتاب خریدیم:|

اما چیزی کـه خیـلی خوشحالم می‎‌کرد وجودِ تابلویی گوشه‌ی مغازه‌ بود کــه نمی‌شد ازش عکس نگرفت!

تابلو


بعد از گرفتن عکس وقتی خواستیم برای حساب کردن کتاب‌ها بریم طبقه‌ی بالا، چشمم به کُلی تابلوی زیبا خــورد کـه داشتن بهم چشمک می‌زدن و پیس پیس‌وار می‌‍گفتن:«هِی بیا از مــاهم عکس بگیر!!»

و اونجـا بود کـه مَن بیخیالِ غرغر های همراهـم کـه می‌گفت اینقــدر ضایع عکس ننداز! رفتم جـلو و با نیـشِ باز دوربینم رو بالا گرفتم و چیلیک! D#

تتانن  


تانمک


از جمــله کــتابای جالبی کــه خریــدیم:

ذزذز

وَ:

للی

پی نوشت: عــکــس‌ها رو توی همــون کتاب‌فروشی انــداختم:)))


  • ۴۸۰
اگر در رابطه های مان بینِ
خطوط رفتار نکنیم روزگار جریمه مان میکند!
آنوقت ما می مانیم و قلبی به پارکینگ رفته و قبضِ جریمه ای که روی آن نوشته شده :
" تا مدت ها زندگی ممنوع است "

:)
Designed By Erfan Powered by Bayan